آن روز ناگزیر…

13 مرداد 88، درست یک سال پیش همین موقع، آفتاب تازه بالا آمده بود که از مرز ترکیه رد شدیم. اولین چیزی که دیدم کوه آرارت بود که آفتاب دم صبح، حسابی قشنگش کرده بود. شیشه ماشین را کشیدم پایین، شالی را که سرم بود برداشتم و همانطور که ماشین با سرعت توی جاده می رفت، شال را دادم به دست باد. به عقب که نگاه کردم، مرز ایران بود، قله آرارت و روسری من که در باد گم می شد…به خودم قول دادم بازنگردم تا روزی که دیگر مجبور نباشم روسری را که دور انداخته ام، بر سر کنم؛ این شد عهد من و تنهایی و تبعید.

  1. #1 توسط مینا در آگوست 4, 2010 - 1:46 ق.ظ.

    خانم صدر عزیز
    خوشحالم که اولین نظر را برایتان مینویسم. دلم میخواست حس ام با حس شما رابطه بگیرد و عاری از حضور دیگران باشد.
    فقط میخواهم بگویم که خوشحالم که در آن روز 13 مرداد شما توانستید به زندگی بار دیگر «سلام» کنید. میدانم که از چه خطری رد شدید. میدانم که چه با دو دلی و نگرانی این مسیر را طی کردید. میدانم که همچون بسیاری از ما چه سخت دل کندید، اما خوشحالم که خود را به دست قضا و قدر نسپردید و زندان و «شهادت» را تحت عنوان «ماندن» در کشور به زندگی و آزادیتان ترجیح ندادید.
    خوشحالم که هستید و بودنتان در اینسوی مرز نیز پربار است و «متفاوت».
    دوستدار شما
    مینا…
    کاش بسیاری از نام ها در دهه 60 نیز به جای قرار گرفتن در لیست کشته شدگان و اعدامی ها و زندانی ها، در لیست تبعیدی ها قرار میگرفتند. چه خوب که بشود از دست اینها جان سالم به در برد و باز در مقابلشان ایستاد و خاری در چشمشان شد.
    پایدار باشید

  2. #2 توسط زن و رهایی در آگوست 4, 2010 - 5:54 ق.ظ.

    دوستم در مورد سوالت باید بگم یکی از مهمترین دلایل خود من برای نپوشیدن چادر،همین بود.

  3. #3 توسط علیرضا در آگوست 5, 2010 - 3:41 ق.ظ.

    شما برای جنبش زنان خیلی زحمت کشیدید و من مطالب شما را در روزنامه هم دنبال میکردم .افسوس همه کسانی که آگاه اند مجبور به جلای وطن شده اند .
    من دانشجوی دکتری جامعه شناسی در مالزی هستم در حال نوشتن جامعه شناسی طبقه سنتی هستم پاشنه اشیل جریانات اگاهی بخش نمی دونم لابد سرتون هنوز شلوغه لطفا هر وقت فرصت داشتید سری بزنید نیاز به تشویق برای ادامه دارم البته این پروسه را قالب داستان دنبال میکنم .

  4. #4 توسط مهناز در آگوست 5, 2010 - 8:54 ب.ظ.

    با رفتنت ما هم تنها شدیم…. اما به انتظارت در تهران بدون روسری هستم

  5. #5 توسط najme در دسامبر 10, 2010 - 7:29 ب.ظ.

    salam.khaste nabashid.ey kash faghat moshkele zanane iran hejabe ejbari bood.be omide roozi ke betavanim azadane aghayedeman ra bayan konim.

  1. می‌خواهی بدانی چه چیزی تغییر کرده است؟ « News Every Where

بیان دیدگاه